من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم

تنهاییت برای من …

غصه هایت برای من …

همه بغضها و اشکهایت برای من ...

اذیتها ، آزارها و عصبانیت هایت برای من ...

فقط بخند برایم ، بخند

آنقدر بلند

تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را…

صدای همیشه خوب بودنت را

تا من هم یکبار خنده را تجربه کنم

فقط بخند ، همین ...
4 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/10/19 - 18:45